پنجشنبه 9 بهمن 99:من دارم کم کم بزرگ میشم دیگه اکثر کلمات رو درست تلفظ میکنم و سوژه ی بابام داره روز به روز کمتر میشه . الان که شعر "لئوناردو با شمشیرش" رو که مربوط به " لاک پشتای نینجا" هست رو درست میخونم بابام تعجب میکنه . ولی باباجون دوست داره قرآن و مداحی یاد بگیرم بجای این شعرا. بخاطر همینم یه مداحی که نریمانی برای حاج قاسم خونده رو حفظ کردم و مدام میخونم." ته خوشدختی تختی (ته خوشبختی) یه عاشه ودی (یه عاشق وقتی) به اربابش میره به ازر زهرا (اذن) مقطر الامضا ( مقطع الاعضا) ....." دقیقا همینطوری دقیق و قشنگ میخونم.حتی موقع خوابیدن هم میگم برام بخونن.کلا این روزا تو این فضاهام.البته چون تلویزیون مون رو هم عوض کردیم و هوشمند گرفتیم (البته شهاب ایرانی) روش فیلیمو نصب کردیم و دیگه راحت شدم برای کارتون دیدنها. دیگه نیازی نیست باباجون رو بابت دانلود کردن اسیر کنم. بگذریم که حالا دیگه مامان جون رو اسیر میکنم چون کسی دیگه نمیتونه تلویزیون ببینه.این خلاصه حالات و احوالات من بود تو این روزا.امروز هم محمدحسین خاله مریم اومده پیشم بازی کنیم.ولی حال و احوال باباجون و مامان جون جمع و جور کردن خونه ی تهرانمونه چون هنوز نه مبلی نه پرده ای نه لوستری .. هیچی نداریم. اینا رو نباید بگم ولی گفتم که شما در جریان باشین. ضمن اینکه دیگه داره حال و هوای عید هم یواش یواش میاد.دیشب دیدم باباجون روز زن رو داشت با دوستاش تحریم میکرد میگفت مجازی کادو میدیم و شیرینی میخریم. قربون خدا برم که برای مردا هیچ جای عرض اندام جلوی زناشون نمیزاره آخه اگه بخوان همین تحریم رو عملیاتی کنن ده روز پونزده روز ب خاطرات محمدعلی...
ادامه مطلبما را در سایت خاطرات محمدعلی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 8mehr94o بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 13:22